دوره راهنمايي بودم ، شيطوووون، روز بيست و یک بهمن سر صف داشتن جايزه بچه زرنگارو ميدادن مدير مدرسه : پژمان بوق کسي بلند نشد ، من از جام بلند شدم مدير مدرسه : پژمان تويي ؟؟؟ خيلي ريلکس شلوارم رو کشيدم بالا که يعني خواستم شلوارم رو درست کنم و گفتم نههههه و نشستم !!! مدير مدرسه : خب پژمان بوق نيموده ، نفر بعد : مالک بوق !!! از جام پاشدم خاکاي شلوارم رو پاک کردم همين جور که براي سوت و تشويق بچه دست تکون ميدم به افق خيره شدم مدير مدرسه : مالک بوق ق تو هستي ؟؟ من : نههههه و خيلي ريلکس نشستم مدير مدرسه :حالا بازيکناي تيم مدرسه که تونستن قهرمان بشن ، سید حسین : از جام بلند شدم که مدير مدرسه داد زد گوسپند باز که تو بلند شدي و افتاد دنبالم ، هر چي داد ميزدم آقاي مدير به دکمه اي اينتر قسم خودمم ، اي داد اي بيداد تا نزدم ول نکرد ، ننه کجا بودي که حسینتو کشتن !!!
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.: Weblog Themes By Pichak :.